ویژگیهای یک ایده ناب
ایدهها بلوکهای ساخت دانش و استدلال هستند؛ از آنچه پایهگذاری کردهاند دوباره و در قالبهای جدید زائیده میشوند . ایدههای ناب معمولا جواب یک مساله مهم هستند. برخلاف باور عمومی درباره ایدهپردازی، ایدهها به صورت ناگهانی و تنها بر پایه توانایی شخص ایدهپرداز به وجود نمیآیند. در واقع، مسالهای، یا نیازی، وجود دارد که حل آن به یک خلاقیت نیاز دارد، به مسیری که تا کنون کسی آن را طی نکرده است. بنابراین، ایدهپرداز در ابتدا باید به مشکل و نیاز موجود آغشته شود و عمیقا درگیر حقیقت آن گردد.
ایدهپردازی باید از خیال پردازی مجزا گردد. خیال یک بخش احساسی مستقر در ذهن انسان است، جایی که واقعیت شکل دیگری به خود میگیرد و این شکل جدید بیشتر متاثر از احساسات است تا استدلال. خیال یک ابزار در ایدهپردازی است، ابزاری که به ایدهپرداز کمک میکند روزنهای به متفاوتنگری را در ذهن داشته باشد. خیال معمولا منحصر به شخص است، اما ایده همهشمول و بر پایه منطق است، به این دلایل از طرف مخاطب راحتتر پذیرش میشود.
خالقان ایدههای بکر حتی یک قدم از حل مساله پیشتر میروند، آنها مساله میسازند، سپس به حل آن میپردازند. آنچه توفان فکری نامیده میشود، مرحلهای از ایده پردازی است که در آن موضوع خاصی، از زوایای زیادی سنجیده میشود. فرد یا گروه به اضافه و حذف کردنها، به بهبود دادنها و به اندیشهها و عقاید متفاوت حول آن موضوع میپردازند. تمام مسائل قبلی با حلهایشان کنار گذاشته میشوند. آنچه باقی میماند نیازی است که به آن رسیدگی نشده، مسالهای است که حلش روزنهای است به آیندهای روشنتر.
یک ایده ناب زاویهای است دنج در نگریستن به شرایط. آنچه دیگران میبینند عمومیت پیدا کرده است و برای خلاق بودن باید وجهای متفاوت در آن مساله پیدا کرد،و با دیدی به صورت رادیکالی، مغایر با تلاش جمعی به آن اندیشید. در ادامه ویژگیهای شاخص یک ایده ناب را ارایه و توضیح میدهیم. از آنجا که هدف ما بررسی مفاهیم در قالب یک سازمان است، توضیحات و مثالها نیز چنین رنگ و بویی خواهند داشت.
پویایی
ایده ناب یک ایده پویاست، محصور به یک بازه زمانی نیست و قابلیت بهروز شدن را در خود دارد. با حجم بسیار بالای دادههایی که هر روز تولید میشوند، دمده شدن اجتناب ناپذیر است و تنها محصولاتی دوام میآورند که قابلیت استفاده از این دادهها را برای بهروز کردن خود دارند. به نحوه بهروز رسانی محصولات شرکت اپل دقت کنید، هر دوره زمانی مشخص، ویرایش جدیدی از محصول ارائه میشود که در جریان فکری اکنون خود قابلیت رقابت با محصولات نوآور دیگر را دارد.
سادگی
محصولاتی که نتیجه یک تفکر ناب هستند همیشه کارکردی ساده دارند. خلاقیت در پیچیده سازی جواب نیست، بلکه در ساده کردن جواب نهایی است. به قول انیشتین " هرچیزی باید تا آنجایی که ممکن است ساده شود، اما نه سادهتر از این حالت" . به عبارتی، تا جایی که از کلیت نوآوری حاصل کاسته نمیشود، در سادهسازی آن باید کوشید.
برای مثال: در استرالیا اعلام شد که اجازه بردن دوچرخه ، به علت حجم آن، به داخل مترو وجود ندارد. یک دانش آموز به این اندیشید که چه میشود اگر دوچرخهای طراحی کند که به چیزی شبیه یک چمدان تبدیل شود و از این قانون مستثنا گردد. او دوچرخهای طراحی کرد که جمع میشد و به اندازه یک چرخ در میآمد؛ سادهتر و کاربردیتر از این؟
اختصاصی بودن
سنگ بزرگ نشانه نزدن است، و تعداد زیادی از سنگهای بزرگ مطمئنا نشانه روشنتری از نزدن هستند. وقتی محصولی یا خدمتی طراحی میشود، مهمترین ویژگی مورد نظر برای طراحان آن، جامعه هدفی است که قرار است مشتری آن باشد. اگر به دنبال ایدهای باشید که سوالات و مشکلات زیادی را حل میکند، در صورت دستیابی به چنین ایدهای، به زودی متوجه میشوید که به خاطر یک گروه از جامعه هدف مجبور شدهاید خواستههای گروههای دیگر را نادیده بگیرید.
بهتر است لیزری عمل کنید. ایده شما باید بسیار نافذ و با قدرت اثر بالا باشد. فرض کنید میخواهید یک موبایل تولید کنید، با وجود اینکه اکثر مردم دنیا، در سنین و شرایط مالی مختلف، از این محصول استفاده میکنند، اما اگر هدف شما همه آنها باشد، شکست خواهید خورد. چراکه در هر کشور، حتی هر شهر، انسانهایی با خصوصیات متفاوت زندگی میکنند و شما هیچ وقت نمیتوانید همه آنها را راضی نگه دارید.
در ادامه به موضوع نحوه شکل گرفتن چنین ایدهای میپردازیم. آنچه در ادامه میآید، مراحل چهارگانه از مواجه با مساله تا تولید ایده نهایی است.
چهار مرحله خلاقیت
در کتاب" هنر تفکر" به سال ۱۹۲۶، Graham wallas چهار مرحله اصلی برای تولید یک ایده خلاقانه ارایه داد، که همچنان اساس تمام تعریفها از این مفهوم هستند. دقت کنید که این ویژگیهای چهارگانه، در واقع خطمشی نحوه درست ایدهپردازی و بایست تفکر نوآورانه هستند.
آماده سازی
در این مرحله اطلاعات اولیه مورد نیاز جمع آوری میشوند. شخص هر آنچه نیاز دارد تا مساله را درک کند، تحقیق میکند. به عنوان مثال، یک متخصص طراحی محصول، تمام ویژگیهای محصولات موجود شرکت را بررسی میکند. بازخورد مشتریان نسبت به محصولات را میسنجد، کاستیها و موفقیتها را بررسی میکند. در واقع، در این مرحله هر آنچه داده ممکن است، جمع آوری و پردازش میشوند.
پس از هضم دانش حاصل از اطلاعات اولیه، طراح به مشکلاتی بر میخورد؛ مثل شکست در رده خاصی از محصولات قبلی شرکت، نزول در روند خرید مشتریان از شرکت، دریافت محصولات بازگشتی فراوان و یا تمایل مشتریان به خرید از رقبای شرکت. بنابراین مسائلی ایجاد میشوند که طراح را مجبور میکنند بر روی آنها متمرکز شود و به تفکر بپردازد.
نهفتگی
مساله پیچیده موجود را نمیتوان به صورت آنی و تنها پس از آگاهی از وجود آن حل کرد. ساعتها فکر و مشاورههای متعدد به نتیجه نمیرسد و شخص نیاز به استراحت ذهنی دارد. در این مرحله ناخودآگاه درگیر مساله میشود و خودآگاه استراحت میکند.
خودآگاه ما بسیار محدود است و در آن واحد تنها میتواند به یک یا دو فعالیت بپردازد. برعکس، ناخوداگاه قدرت بیشتری دارد و میتواند چندین فعالیت را همزمان پیگیری کند. آنچه خودآگاه را خسته کرده است، اکنون به پازلی جذاب برای ناخودآگاه تبدیل شده است که از زوایا و با استدلالهای متفاوتی به آن بپردازد. در این مرحله قدرت ناخودآگاه بسیار متاثر از تجربه قبلی و میزان دادههایی است که از قبل ذخیره شده و در اختیار آن قرار گرفته است.
روشن سازی
خوشایندترین مرحله از خلاقیت، مرحله دریافت پاسخ از ناخودآگاه است، آن لحظه " یافتم" برای شخصی که به مساله اندیشیده است. اما این تنها لحظه " یافتم" نیست که کل مرحله روشنسازی را دربر میگیرد. این مرحله نیاز به آموزش ذهنی دارد تا ارتباط خودآگاه و ناخودآگاه تقویت شود، تا مساله یا جواب آن، برای همیشه در ناخودآگاه زندانی نشود.
تایید
حال که به جواب، یا ایده، مورد نظر رسیدهاید، باید به درستی و نقد آن بپردازید. باید چنان به جواب نگریست که انگار آن را از شخص دیگری شنیدهاید و نیاز دارید به آن حمله کنید. تنها در صورت ساده سازی و یافتن استدلالی روشن برای ارایه آن به دیگری، باید آن را تایید شده دانست.
در ذهن یک شخص خلاق چه میگذرد؟
ذهن افراد خلاق یک آشفتگی در نظم است. آشفتگیای که درون خود بیشمار زیرمجموعههای منظم و تفکیک شدهای از استدلال دارد. همه شما به حرکت دستههای پرندگان دقت کردهاید؛ تغییر مسیرهای ناگهانی با یک هارمونی باورنکردی، ویژگی اصلی این حرکت دستهای است. آنچه به این آشفتگی نظم میبخشد یک قاعده ساده است، پیروی هر پرنده از پرنده کناری خود. ذهن یک آدم خلاق هم آشفتگی را با قاعدههای ساده مدیریت میکند.
افراد خلاق خالق پیچیدگی نیستند، کسانی نیستند که پیچیده زندگی میکنند. آنها پیچیدگی را میپذیرند، برای آن چهارچوب سادهتری تعریف میکنند و با حفظ ماهیت آن، چیدمان سادهتری از آن در مغز خود تشکیل میدهند. خیلی سادهتر، مثل حرکت پرندگان، دستههای متراکم از دادهها و فکرها را با قاعدههای ساده، مانند توجه به بلوک فکری کناری، کنترل میکنند.
اگر بتوانید به ذهنتان بیاموزید که بین دادهها و مسائل مختلف زنجیرهای ارتباطی ایجاد کند، دیگر پیچیدگی آنها باعث آشفتگی ذهنی شما نمیشود. وقتی مسائل زیادی را حل کرده باشید، دیگر در برخورد با مساله جدید دچار ترس و تردید نمیشوید.
آدمهای خلاق بسیار کنجکاو هستند. آنها از کنار هر مساله به سادگی یک پذیرش، رد نمیشوند. صبر میکنند و تلاش میکنند جزئیات بیشتری از آن دریافت کنند. آنها هیچ عجلهای برای فهم یک موضوع ندارند، برای آنها زمان در اولیت بعدی از فهم قرار دارد. آنها کنجکاوی را با خود همه جا میبرند. موضوع یا شرایط خاص محیط کنجکاوی آنها نیست و هر موقعیت متفاوت شانسی است برای کنجکاوی بیشتر.
دادهها و موضوعات جدیدتر آنها را به وجه میآورد. آنها تلاش نمیکنند زندگی روتینی داشته باشند. عادت آخرین گزینه برای یک شخص خلاق است. چراکه روتین باعث سازگاری مغز با موقعیت راکد موجود میشود و هیچ تلنگری به شخص وارد نمیگردد که از چهارچوب تعریف شده همیشگی خارج شود.
بعد از مدتی، آنها دیگر از مسائل پیچیده رنجیده نمیشوند، ذهن آنها دوست دارد با مسائل بازی کند. حتی وقتی پاسخی برای مساله خاصی پیدا نمیکنند، اندیشیدن به آن برایشان رضایتبخش است.
بدترین عادت در حل مساله، باور به نیاز به حل آن در اولین تلاش است. بیشتر ما عادت داریم وقتی با مسالهای که کمی از روتین روزمره ما پیچیدهتر است روبرو میشویم، تنها یک بار برای حل آن تلاش میکنیم و در صورت عدم توانایی در حل آن، رهایش میکنیم. آنان که خلاقترند، مجددا تلاش میکنند و هربار از زاویهای متفاوت به آن مینگرند تا آنکه روزنهای به حل آن رویت کنند.
آنها بسیار مستقل هستند، تصمیمهای شخصی بیشتری را بدون دریافت کمک اتخاذ میکنند. ریسکپذیری بیشتری دارند و در مقابل تصمیماتی که میگیرند بسیار مسئولیتپذیر هستند. آدمهای خلاق بسیار نترس هستند، چراکه ریسکهای زیادی را پذیرفتهاند و ترس نقطه عکس ریسکپذیری است.
ایدهپردازیهای متعدد، ریسکپذیری بالا و استقلال فکری بالایشان باعث میشود بسیار جاهطلب باشند. رضایت از وضعیت موجود باعث کرختی در احوال آنها میشود و تلاش مداومی برای فراتر رفتن دارند. افقهای دورتری را میبینند و برای مدت طولانی در سایه موفقیتهایشان نمیخوابند.
یک سازمان خلاق چه ویژگیهایی دارد؟
تا به حال هرچه گفتیم درباره ویژگیهای فردی بود، اما یک سازمان خلاق چگونه سازمانی است؟ به عنوان یک واحد که در آن افراد زیادی در حال فعالیت هستند، چگونه خلاقیت سازمان را میتوان ایجاد و مدیریت کرد؟
کارمندان خلاق
اولین ویژگی یک سازمان خلاق، داشتن اعضایی است که در آن، اندیشه اولین مرحله از هر تصمیمگیری و همچنین خصیصه شخصی است. آنچه نیاز به فکر کردن ندارد روتین است. سازمانی که اعضایش تلاشی برای تغییر نمیکنند و برای اندیشیدن به اجزا و فعالیتهای سازمان ارزش چندانی قایل نیستند، نمیتوانند سهم بهسزایی در خلاقیت آن داشته باشند.
ایده سالاری
سازمانهای موفق و خلاق کارمندان خلاق خود را تشخیص میدهند و از تحسین آنها غافل نیستند. ایدهپردازی که راهکارش مورد توجه قرار نگیرد و این شرایط برایش به مراتب اتفاق بیافتد دو راه بیشتر ندارد، یا از آن سازمان خارج شود یا دست از ایدهپردازی بشوید.
افراد خلاق
همهی ما، از خردسالی تا دوران کهولت، به تشویق شدن علاقه خاصی داشتهایم. اینکه در قبال عمل خود عکسالعملی تشویقی از طرف مدیران خود دریافت کنند، کارمندان را مجاب میکند که پافشاری بیشتری در خلق ایدههای بیشتر و حل مسائل مرتبط داشته باشند.
یک سازمان ایدهگرا نگاهی بیطرفانه به کارمندانش دارد. برای مدیران آن خلاقیت و ناببودن اندیشه مهم است، نه جایگاه اجتماعی یا روابط شخصی. کارمندان بر اساس عملکرشان سنجیده میشوند و سیستم تشویق به خوبی هدفگذاری شده است. حال میپردازیم به عنوان کردن و توصیف خصوصیات یک سازمان خلاق.
ایدهپردازی جمعی
یک شخص یا یک بخش در سازمان مسئول ایدهپردازی نیست. جزء به جزء سازمان در خلاقیت آن موثر هستند. شبیه یک پازل، موفقیت و نوآوری آن از ایدهپردازی اجزای آن تشکیل شده، هر کدام در زمان و مکان مشخصی به تشکیل تصویر نهایی کمک میکنند.
دانش محوری
سنتیگرایی و شخص محور بودن دیگر پاسخگوی نیاز سازمانی که در سطح کلان تصمیم میگیرد نیست. با حجم زیاد دانشی که به سادگی یک کلیک برای هر کسی در دسترس است، اگر محوریت سازمان بر اساس تحلیلهای علمی نباشد، از ماراتن موفقیت جا خواهد ماند.
شرکتی را در نظر بگیرید که اسباببازی میفروشد. ایده نابی دارد و محصولات جذابی تولید میکند، اما از بازاریابی دیجیتال چیزی نمیداند و تلاشی هم برای بهینهسازی نحوه معرفی آنلاین خود نمیکند. جامعه مشتریان چنین شرکتی از یک شهر کوچک فراتر نخواهد رفت، چراکه قابلیت معرفی خود در بازارهای بزرگتر را ندارد.
ما به سمت آیندهای میرویم که در آن هر تخصص و فعالیت تجاری، یک علم آکادمیک برایش تعریف شده است. اگر نتوانیم از یافتههای تحصیل شده در هر بخش از تجارت خود استفاده کنیم، شرکتهایی که کوچکترین اختلاف را با ما، در داده کاوی، دارند، بازار را از ما خواهند گرفت.
تعامل سازمانی
اگر بخشهای مختلف سازمان با یکدیگر در تعامل نباشند، عدم هماهنگی ایجاد میشود و منابع سازمان هدر میروند. سازمانی را در نظر بگیرید که بخش تبلیغات آن با واحد فروشش هماهنگ نیست. هر ناحیه که بخش فروش وارد میشود، تبلیغی برایش نشده و آنجا که تبلیغ میشود نشانی از محصول مورد نظر نیست. هر بخش زاویه و استدلال متفاوتی از روند سازمان دارد. تعامل سازمانی باعث میشود که این دیدگاههای متفاوت به اشتراک گذاشته شوند و ایدههای جدید تشکیل گردند.
ایدهها معمولا از پائینترین سطوح سازمانی نشات میگیرند. جایی که انگیزه برای ارتقاء و برای دیده شدن زیاد است. جایی که نگاههای متفاوتی به محیط سازمان وجود دارد و خلاقیتها خاماند و قابل شکلگیری به متفاوتترین نوع ممکن.
در نهایت، سازمانی خلاق است که تصمیمگیرندگانش چهارچوب آن را بر مبنای ایدهپردازی بنا نهاده باشند. مدیریت آن بر اساس تشخیص افرار ایدهگرا باشد و تحسین خلاقیت مستمرترین فعالیت آن شود. سازمانی که برای نوآوری ریسک میکند و منابعش را در اختیار تفکرات دانشبنیان میگذارد، هیچ وقت در رکود و نزولهای طولانی گرفتار نمیشود.
درباره نویسنده:
مهران جورابلو استاد جامعه شناسی هستند و تجربههای موفق زیادی در حوزه کارآفرینی و تربیت سازمانی دارند. از جمله فعالیتهای شاخص ایشان مطالعه و مشاوره در امور تعاون سازمانی است.
بدون دیدگاه